باز دیوانه شدم من ای طبیب
باز سودایی شدم من ای حبیب
آنچنان دیوانگی بگسسته بند
که همه دیوانگان پندم دهند
غیرآن زنجیر زلف دلبرم
گر دو صد زنجیر آری بگسلم
به تیغم گر زنی دستت نگیرم
وگر تیرم زنی منت پذیرم
کمان ابروی ما را کو مزن تیر
که پیش چشم بیمارت بمیرم
چشمی که نظر نگه ندارد
بس فتنه که بر سردل آرد
آهوی کمند زلف خوبان
خود را به هلاک می سپارد
به دو زلف یار دادم دل بیقرار خود را
چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را
شبی ار بدستم افتد سر زلف یار
همه مو به مو شمارم غم بیشمار خود را
باز دیوانه شدم من ای طبیب
باز سودایی شدم من ای حبیب
آنچنان دیوانگی بگسسته بند
که همه دیوانگان پندم دهند
غیرآن زنجیر زلف دلبرم
گر دو صد زنجیر آری بگسلم
به تیغم گر زنی دستت نگیرم
وگر تیرم زنی منت پذیرم
کمان ابروی ما را کو مزن تیر
که پیش چشم بیمارت بمیرم
چشمی که نظر نگه ندارد
بس فتنه که بر سردل آرد
آهوی کمند زلف خوبان
خود را به هلاک می سپارد
به دو زلف یار دادم دل بیقرار خود را
چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را
شبی ار بدستم افتد سر زلف یار
همه مو به مو شمارم غم بیشمار خود را
ای روی تو ماه عالم آرای همه وصل تو شب و روز تمنای همه
گر با دگران به ز منی وای به من ور با همه کس همچو منی وای همه
ای آرزوی گمشده مهمان کیستی درد منی بگو که درمان کیستی
دامان من ز اشک ندامت پرآتش است ای نو گل شکفته به دامان کیستی
من همنشین درد و غم و رنج و حسرتم ای آرزوی گمشده مهمان کیستی
ای آرزوی گمشده مهمان کیستی؟؟؟؟؟
نگرفته هنوز برگ عیشی افسوس بهار من خزان شد
آن نیم نفس که با تو بودم سرمایه ی عمر جاودان شد
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو
میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه جو به جو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ، تار به تار پو به پو
در دل خویش طاهره ، گشت و ندید جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو
درباره این سایت